ღ♥ GhArAr NaBoOd ♥ღ

تو را منـ یــاد میـدارمــ همهـ هنگامـ ...! نهـ چونـ نـیما کهـ میگویــد : شباهنگامــ ... !

گذشت یعنی این ...

 

از زمانیکه به یاد دارم تو تنها یک چشم داشتی ... وقتی کوچکتر بودم ؛ مشکلی نبود اما وقتی به مدرسه میرفتم و وقتی یک روز به مدرسه آمدی . بچه ها با دیدن تو مسخره ام کردند و گفتند : هه هه ! مادر تو فقط یه چشم داره ... کلی تو مدرسه از طرف دوستام مسخره شدم ... اونروز وقتی اومدم خونه ؛ با چشم هایی متنفر از تو ، نگاهت کردم و بر سرت فریاد زدم که : چرا به مدرسه ی من اومدی ؟؟! بچه ها همه من رو بخاطر اینکه تو یک چشم داری مسخره کردند ... و به اتاقم رفتم و چشم خیس تو رو ندیدم ... حتی جوابی هم به من ندادی ... سالها گذشت ... تو دیگر به مدرسه ام نیامدی ... حالا دیگر من تبدیل به جراحی معروف شده بودم و تشکیل خانواده داده بودم و تو را از مدتها پیش در آن خانه ی متروک تنها گذاشته بودم ... هیچ خبری هم از تو نداشتم ... چون ازت متنفر بودم ... روزی تو را دیدم که به در خانه ام آمده بودی و قصد داشتی چند روزی را پیش من و خانواده ام بمانی ... بر سرت فریاد زدم و از خانه ام بیرونت کردم و به تو یادآور شدم که ازت متنفرم ... از من عذر خواستی و با لبخندی که همیشه بر لبت بود رفتی ... چند سال گذشت ... خبر فوتت را شنیدم ... ناراحت نشدم و فقط برای اینکه پسرت بودم خودم را برای مراسم خاک سپاری ات رساندم ... آرام خوابیده بودی و باز هم همان لبخند زیبا برلبت بود ... در دستانت نامه ای بود خطاب به من ... آنرا خواندم ... سلام پسرم ... میدونم که از من بدت میاد و ازم متنفری  ... ازت معذرت میخوام که بخاطر اینکه من تنها یک چشم داشتم دوستانت مسخره ات میکردند ... بابت آنروز که به خانه ات آمدم معذرت میخواهم ... خبر تشکیل خانواده ات را شنیده بودم و برای دیدن نوه و همسر عزیزت آمدم ... مرا ببخش ... اشتباه کردم ... تو به من یادآوری کردی که از من متنفری چون تنها یک چشم دارم ... راستش پسرم ، زمانیکه تو دو ساله بودی روزی از سر شیطنت زیاد جسمی در چشمت فرو رفت و یک چشمت را از دست دادی ... باید تا آخر عمر یک چشم داشتی اما نمیتونستم قبول کنم که پاره ی تنم یک چشم داشته باشد و من یک جفت ... به همین خاطر یکی از چشمهایم را به تو هدیه کردم ... ازت معذرت میخوام که اذیتت کردم و باعث شدم بخاطر مراسم خاکسپاری ام از شهرت بیرون بیای و به کارهات نرسی ... بر خلاف تنفری که تو از من داری ؛ من همیشه دوستت داشتم ؛ و دارم .....



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/6/3 ] [ 9:45 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]