خش خش برگ ها و من
آن کس که میگفت : دوستم دارد ، عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد ...
رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای خش خش برگ ها ...
همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید :
دوستت دارم ...
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/27 ] [ 2:21 عصر ] [ SaNa ]
[ نظر
]