سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ღ♥ GhArAr NaBoOd ♥ღ

تو را منـ یــاد میـدارمــ همهـ هنگامـ ...! نهـ چونـ نـیما کهـ میگویــد : شباهنگامــ ... !

آغاز مهــمانیــ خــدا مبــارکــ ... التماسـ دعا ...

 


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/4/18 ] [ 9:38 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]

عشقـــ فوتبالـــــــــ:)ـــــــ*

دو تا پیرمرد که از جوونی با هم دوست بودند


و هر جفتشون هم عاشق فوتبال بودند ،


یه روز داشتند با هم صحبت میکردند :


اولی : میگم ببیا یه قراری با هم بذاریم ...

 

هر کدوم زودتر مرد ، وقتی رفت اون دنیا ،

 

7 روز بعدش بیاد تو خواب اون یکی بگه که

 

اونور هم تیم فوتبال و کلا فوتبال هست یا نه ... !


باشه ؟!


دومی : باشه قبول ...


چند سال از اون قول گذشت و پیرمرد اولی مرد ...


پیرمرد دومی شب هفتم با  امیدواریسرشو رو بالش گذاشت  !


ولی پیرمرد اولی بد قولی کرد و تا شب چهلم به خواب دوستش نیومد ...


وقتی شب چهلم پیرمرد دومی دوستشرو تو خواب دید ،


پیرمرد دومی دلخوری خودشو ابراز کرد و گفت :


مگه قرار نبود شب هفتم بیای تو خوابم ؟! چرا نیومدی ؟!


پیرمرد اولی : ببخشید اینجا خیلی مشغول بودم ،


نشد که بیام !


حالا  اینا رو ولش کن ! دو تا خبر واست دارم ؛


یکیش خوبه و اون یکی میدونم ناراحتت میکنه ... ! 


کدومو اول بگم ؟!


پیرمرد دومی : اول خوبه رو بگو بعد بده !


پیرمرد اولی : باشه ... !


خبر خوبم اینه که ما اینجا ، هم تیم فوتبال داریم ،

 

هم استادیوم داریم،


هم مربی داریم ...

 

و خلاصه همه چیز اینجا واسه فوتبال مهیاست !


منم رفتم تو تیم فوتبال ! واسه همینم گفنم سرم شلوغه !


و اما خبر بعدی : راستش ... راستش... فقط خیلی نترسی ها ...


راستش مربی تیممون امروز اسم تو رو خوند و گفت :


تو مسابقه ی بعدی که هفته ی دیگه با برزخیا داریم ؛


چیزه ... !


تو دروازه بانی ... !!!




[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/4/17 ] [ 1:35 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]

زد و خــورد !

    

گاهی اوقات نباید برخی حرف ها را زد ...



و همینطور برخی حرف ها را خورد ...



و دل چه زجری میکشد میان این زد و خورد ... !          

 

 

 


 


 

 


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/4/15 ] [ 6:43 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]

بیا بریمــ پیشــ خودمــ .... :(

بعضی وقتا دوست دارم ؛ 

 


وقتی دلم شکسته ...


وقتی خیلی تنهام ...


 وقتی بغض میکنم ، 

 


وقتی دارم گریه میکنم ...


خدا بیاد اشکامو پاک کنه و بهم بگه :

  

چرا گریه میکنی ؟ ... آدما اذیتت میکنن ؟!


 اشکال نداره ... بیا بریم پیش خودم ...

 




 


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/4/8 ] [ 11:18 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]

مخاطبـ خاصـ ...

بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهند برد ...


من تو را در قلبم دارم ،‌ نه در دنیا ...


پ.ن : مخاطب خاص ...


 


 



 


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/4/8 ] [ 10:55 عصر ] [ SaNa ] [ ]

تبـــریــکــ *

با سلام ای آقا ...


شبتان مهتابی ...

 

روز میلاد شما در راه است ...


عرض تبریک ، آقا و کمی بی تابی ...

 

کوچه ها منتظرند...


دشت ها حوصله سبزه ندارند بی تو ...

 

پس چرا دیر آقا؟!


پس چرا دیر ... ؟ بگو ... ؟

 

ای نفس ها به فدای قدمت ...


اندکی تند قدم بردار ...

 

ما همه منتظریم ...


همگی منتظریم ، آقا جان ... 

 

آقای عزیزم ؟!‌


میلاد باسعادتتون رو تبریک میگم...



 

 

 


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/4/1 ] [ 8:19 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]

کارنامهــ ها !!!

سلام دوستای خوبم !‌


خوبید ؟!‌


فکر میکنم اکثریت باید کارنامه هاتونو گرفته باشید ؛ نه ؟!


منم دیروز کارناممو گرفتم !


این عکس رو میبینید ؟!


اینو روز آخری ؛ بعد امتحان ؛ رفتیم تو کلاسمون با بچه ها یواشکی انداختیم !


البته بماند که لو رفتیم و میخواست از انظباطمون کم شه ...


خیلی بد بود ... ! البته بگما ؛


انظباطمون کم نشد ! انظباط 20 شدم !!!


این عکسا هم هول هولی شد نتونستیم درست عکس بگیریم !‌


اون دختر خوشگلو رو میبینید ؟


سمت راست ؛ اونی که وایساده و دستش رو شونه ی دوتا جلوییشه ؟!‌


اون آذینه ... از مدرسمون رفته ...


مثه فاطمه ...


دوستاشم خیلی ناراحتن ...


همون دوتایی که دست آذین رو شونشونه ...


ریحانه و سارا ...


و من چقدر ناراحت شدم وقتی فهمیدم ...


واقعا ناراحت شدم ...


دلم گرفت ...


با خودم فکر کردم که چقدر دنیای مسخره ایه ...


همش جدایی ... همش تلخی ...


بیخیال ...


تو اینجور مواقع این کلمه خیلی کمکم میکنه ...


راستی رشتمم انتخاب کردم ...


دیگه قطعی شد ! میرم ریاضی !‌


حالا اصلا چرا این عکسو گذاشتم ؟!‌


میخواستم حدس بزنین ، بگید من کدومم ؟!‌ 


عمرا بتونید !‌


ولی حالا شما تلاش خودتونو بکنید !


شاید تونستید بگید !


بعدم ببخشید !


میدونم قیافه هامون  شبیه این عقب افتاده ها افتاده !


ولی خب شما به اصل قضیه نگاه کنید !‌


لطفا !‌


منتظرما !‌ فعلا !‌

 



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/3/29 ] [ 8:48 عصر ] [ SaNa ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >